لغتنامه دهخدا
اندروا. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) سرنگون آویخته و واژگون . (برهان قاطع) (هفت قلزم ). آویخته و نگونسار. (غیاث اللغات ). سرنگون و آویخته و باژگونه . (مؤید الفضلاء). معلق . آویخته . (از فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ فارسی معین ). نگون آویخته . (فرهنگ سروری ). سرنگون و سر فروافکنده و واژگون و