أَنقَضَفرهنگ واژگان قرآنشکست (انقاض ظهر در عبارت "ﭐلَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَکَ "به معناي شکستن پشت کسي است به نحوی که صدای شکستن به گوش برسد، آنطور که از تخت و کرسي و امثال آن وقتي کسي روي آن مينشيند ، و يا چيز سنگيني روي آن ميگذارند صدا برميخيزد ، و کنایه است از سنگینی باری که در آیه قبل "وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ " از آن نا
حنقطلغتنامه دهخداحنقط. [ ح َ ق َ ] (ع اِ) نوعی از مرغان است یا دراج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حنکثلغتنامه دهخداحنکث . [ ح َ ک َ ] (ع اِ) نباتی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نوعی از گیاه . (ناظم الاطباء).
آنکتلغتنامه دهخداآنکت . [ ک ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنکه ترا : آنکت کلوخ روی لقب کرد خوب کردایرا لقب گران نبود بر دل فغاک .منجیک .
انقدلغتنامه دهخداانقد. [اَ ق َ ] (ع ن تف ) نقدتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- انقد وجوه ؛ نقدترین پولها. (ناظم الاطباء).
انقدلغتنامه دهخداانقد. [ اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :بات فلان بلیل انقد ؛ بدان جهت گویند که خارپشت همه ٔ شب را نخسبد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قنفذ. (یادداشت مؤلف ).|| سنگ پشت
تقضیلغتنامه دهخداتقضی . [ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع مص ) سپری شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیست و نابود شدن و سپری گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از هوا درآمدن باز وآنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). فرود آمدن باز از هوا، یقال : تقضی البازی اذا انقض . و تقضی الطائر؛ ف