اوفیلغتنامه دهخدااوفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) وافی تر: حظی اوفی و ذوقی اوفر از زندگانی برداشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). حق کسی را بتمام گزارنده تر. || باوفاتر. (ناظم الاطباء).
حوفیلغتنامه دهخداحوفی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب است به حوف که گمان میرود قریه ای است در مصر. (الانساب ).