اتکاللغتنامه دهخدااتکال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) کار به کسی گذاشتن . واگذاشتن . || اعتماد کردن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعویل . || تسلیم شدن .- اتکال بخدا ؛ توکل کردن به او تعالی .
اثقاللغتنامه دهخدااثقال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثَقَل و ثِقل . بارهای گران . (منتهی الارب ). گرانیها. بارها. اسباب . امتعه . || اشیاء نفیسه : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از رحال و اثقال او مبلغی تلف شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجّاله
اثقاللغتنامه دهخدااثقال . [ اِ ] (ع مص ) گران کردن . (تاج المصادر). گران کردن بوزن . گرانبار کردن . (منتهی الارب ). || گران شدن . (تاج المصادر). || گرانبار شدن . || بار دادن بر کسی . (منتهی الارب ). || گران شدن آبستن . (زوزنی ): اثقلت المراءة؛ گران و ظاهر شد آبستنی او. (منتهی الارب ). سنگین شد
اثکاللغتنامه دهخدااثکال . [ اِ ] (ع اِ) عِثکال . خوشه ٔ خرما. (مهذب الاسماء). اثکول . ج ، اثاکل ، اثاکیل .
اثکاللغتنامه دهخدااثکال . [ اِ ] (ع مص ) لازم شدن ثکل زنی را. بی فرزند شدن او. اِهبال . (تاج المصادر). || بی فرزند گردانیدن . (زوزنی ). بی فرزند گردانیدن مادر. (تاج المصادر).
ایتکاللغتنامه دهخداایتکال . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتکال . ایتکال عضو؛ خوردن بعضی مر بعضی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشم گرفتن و برانگیخته شدن و برافروختن از خشم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
مؤتکللغتنامه دهخدامؤتکل . [ م ُءْ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتکال . (از منتهی الارب ، ماده ٔ اک ل ). عضوی که خورد بعضی از آن بعض دیگر را. (منتهی الارب ). عضو خورنده بعض آن مر بعض دیگر را. (آنندراج ). خورده شده . || خشم گیرنده . خشمگین شده . (ناظم الاطباء).خشم گرفته . || برانگیخته شده . (