ابوحیهلغتنامه دهخداابوحیه . [ اَ ؟ ] (اِخ )قیسی وادعی همدانی . کوفی . از تابعین است . او از علی و از وی ابواسحاق روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری ).
ابیوهةلغتنامه دهخداابیوهة. [ اَ هََ ] (اِخ ) قریه ای از صعید مصر به اشمونین . (معجم البلدان ). و آنرا اتنوهه نیز گفته اند.
اباحیهلغتنامه دهخدااباحیه . [ اِ حی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) جماعت ملحدان ، که چیزی را حرام و ناروا ندانند.
اباحهفرهنگ فارسی عمید۱. مباح کردن؛ حلال دانستن؛ جایز شمردن؛ روا دانستن.۲. مشترک دانستن اموال و املاک.