ابایواژهنامه آزادآبای:در زبان اهالی بندر انزلی و حومه به معنی برادر، رفیق و همراه است اهالی انزلی افردی را که دارای خصوصیات جوانمردی باشند به این نام خطاب می کنند
مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
نورتابabat-jour (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانچراغی معمولاً پایهدار که سرپوشی برای تنظیم نور داشته باشد
اطلاعات هزینههای محلیinformation about typical costsواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به هزینههای اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری
اطلاعات ورودentry information about a countryواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به قوانین و مقررات ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن
اطلاعات فراغتی ـ ورزشیinformation about sport and leisure facilitiesواژههای مصوب فرهنگستانریز اطلاعات تسهیلات ورزشی و فراغتی موجود در مقصد اعم از اینکه در قرارداد قید شده باشد یا نشده باشد
اسرائیل ابایلولغتنامه دهخدااسرائیل ابایلو. [ اِ ؟ ] (اِخ ) یکی از امرای عهدسلطان اویس ایلخانی و سلطان حسین پسر او. رجوع بفهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو شود.
ابایزید بسطامیلغتنامه دهخداابایزید بسطامی . [ اَ ی َ زی دِ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) رجوع به ابویزید بسطامی شود.
balneologyدیکشنری انگلیسی به فارسیلوازم آرایشی و بهداشتی، علم استحمام درمانی، مبحی استحمام در ابای گرم
هفت پدرلغتنامه دهخداهفت پدر. [ هََ پ ِ دَ ] (اِ مرکب ) هفت بانو که کنایت از سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ). || هفت آسمان را نیز گفته اند، چه آنها را آبای علوی می خوانند. (برهان ).
هفت شویلغتنامه دهخداهفت شوی . [ هََ ] (اِ مرکب )کنایه از آبای علوی یا سیارات سبع است : ننگری کاین چهارزن هموارهمی از هفت شوی چون زاید؟ناصرخسرو.
طوبیالغتنامه دهخداطوبیا. (اِخ ) شخصی که اولاده اش از بابل به ازروبابل مراجعت نمود اما نتوانست نسب خود را معین نماید که اسرائیلی میباشند زیرا که نسب نامه ٔ خانواده ٔ آبای خود را گم کرده بودند. (از قاموس کتاب مقدس ).
زر بابللغتنامه دهخدازر بابل . [ زَرْ رِ ب ِ ] (اِخ ) از رؤسای آبای اسرائیل که در اورشلیم به بنا نمودن خانه خدا دست زد. رجوع به ایران باستان ج 2 صص 947- 950 و عیون الانباء ص <span class="hl" dir
ابایزید بسطامیلغتنامه دهخداابایزید بسطامی . [ اَ ی َ زی دِ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) رجوع به ابویزید بسطامی شود.
اتابایلغتنامه دهخدااتابای . [ اَ ] (اِخ ) آتابای . نام طایفه ای از ترکمانان ساکن ایران مرکب از دو هزار خانوار و از آق قلعه و گرسان تا اَترک یورت آنان است .
کوچک آتابایلغتنامه دهخداکوچک آتابای . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع است و 650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
نابایلغتنامه دهخدانابای . (ص مرکب ) محال . مقابل ممکن . (از آنندراج ) (برهان قاطع). ضد ممکن .غیرمعقول . که قابل تعقل نباشد. (ناظم الاطباء). برابر ممکن . (از انجمن آرا) .