فنجانampulla, ampulla osseaواژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگی فنجانیشکل در یکی از دو سر مجاری نیمدایرهای گوش داخلی
هبلاءلغتنامه دهخداهبلاء. [ هََ ] (ع ص ) مؤنث اهبل . زنی که عقل و خرد و تمیز خود را از دست داده باشد. (معجم متن اللغة). ج ، هُبل .
ابلاءلغتنامه دهخداابلاء. [ اِ ] (ع مص ) نیکوداشت کردن . || نعمت دادن . احسان . انعام . منت . || دل کسی خوش کردن بسوگند. سوگند خوردن برای کسی . || سوگند دادن کسی را. || کفایت فرانمودن . || کهنه کردن . کهن کردن . فرسوده کردن . پوسانیدن . || اشتر بر سر گور بستن تا بمیرد. || خبر دادن . آگاهانیدن .
بياندیکشنری عربی به فارسیابلا غ رسمي , اطلا عيه رسمي يا اداري , اعلا ميه , نوعي چنگ که مانند پيانوبشکل ميز است , اظهار , بيان , گفته , تقرير , شرح , توضيح
قضابلالغتنامه دهخداقضابلا. [ ق َ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) حوادث ناگوار مقدر. پیش آمدهای بد که به حکم قضا باشد.
ذبلاًذابلالغتنامه دهخداذبلاًذابلا. [ ذَ لَن ْ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) ذبلا ذبیلا؛ نفرینی است ، بمعنی . اَلزَمه اﷲ هلاکا.