ابلیهلغتنامه دهخداابلیه . [ اَ ب ِ لی ی َ ] (اِخ ) نام مملکتی بوددر سوریه که به نام پایتختش ابیلا بدین اسم موسوم شده ، و ناحیتی دیگر به نام ابلیه بیریه معروف بوده است و برای امتیاز، نخستین را ابلیه ٔ لیسانیوس گفتندی .
حبیلةلغتنامه دهخداحبیلة. [ ح َ ل َ ] (اِخ ) ابن عامر. عسقلانی او را به عنوان حبیلة و حثیلة و حمیلة یاد کرده است . رجوع به حمیله و الاصابه ج 1 ص 325 و 326 و ج 2</span
حبلةلغتنامه دهخداحبلة. [ ح ُ ل َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای عسقلان که حاتم بن سنان حبلی بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
بابلیهلغتنامه دهخدابابلیه . [ ب ِ لی ی َ ] (ص نسبی ) نسبت آن ببابل مثل نسبت سحر و شراب بدانست . (تاج العروس ج 7). شرابیست منسوب ببابل . (مهذب الاسماء). می . || (اِخ ) اسم موضعی . (مهذب الاسماء).