ابرازلغتنامه دهخداابراز. [ اِ ] (ع مص ) نمودن . پیدا کردن . بیرون آوردن . (زوزنی ). بیرون کردن چیزی را. آشکار کردن . اظهار. ظاهر کردن . عرض کردن . || گشادن نامه . || زر خالص گرفتن . || عزم سفر کردن .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوریاش . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 74) گوید: بخط حمیدی از آنچه روایت کرده است از تنوخی در کتاب نشوارالمحاضره ، یافتم که او ابوریاش احمدبن ابی هاشم القیسی است و
ابودغفاءلغتنامه دهخداابودغفاء. [ اَ دَ ] (ع ص مرکب ) یا ابودعفاء. احمق . و ابن برّی از ابن حمزه و او از ابوریاش آرد که ابودغفاء به معنی محمق است چنانکه ابولیلی . و این شعر ابن احمر را شاهد آورده است :یُدَنّس عرضه لینال عرضی ابادعفاء ولّدها فقارا.
اشیملغتنامه دهخدااشیم . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) ابن معاذبن سنان یا اقرع بن معاذ قشیری . از شاعران عرب بود و جوالیقی این شعر از او آورده است :و تأخذه عند المکارم هزةکما اهتز تحت البارح الغصن الرطب .بیت مزبور یکی از چهار بیتی است که ابوتمام آنرا در حماسه روایت کرده و جوالیقی آنرا هم ب