ابوعطاءلغتنامه دهخداابوعطاء. [ اَ ع َ ] (اِخ ) مرزوق بن یسار. یا افلح بن یسار شاعر. اصل وی از سندو مولد او کوفه است و از پیوستگان و مدّاحان خلفای اموی بود و چون دولت بنی امیّه به عباسیان منتقل گشت وی از بیم بنی العباس تا وفات منصور متواری میزیست .
اباحتیفرهنگ فارسی معین(اِ حَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اباحی ؛ ملحدی که همه چیز را مباح شمارد و انجام محرمات را جایز می داند.
ابومنیبلغتنامه دهخداابومنیب . [ اَ م ُ ] (اِخ ) الأحدب . محدث است . او از معاذو عباده و از وی ابوعطاء و عاصم احول روایت کنند.
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن ابوعطاء. از روات بود. ابن عدی از ابن معین نقل میکند که او را نمی شناسم . (از لسان المیزان ).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محسن بن محمدبن اسحاق مکنی به ابوعطاء. راوی بود و از ابوالعباس محمدبن یعقوب اصم روایت کرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 433).