اتحاد 1allianceواژههای مصوب فرهنگستان1. گروهی از کشورها یا احزاب سیاسی یا سازمانها که به دلیل داشتن اهداف مشابه با یکدیگر متحد میشوند 2. همپیمان شدن گروهی از کشورها یا احزاب سیاسی یا سازمانها که اهداف مشابهی دارند
حثحاثلغتنامه دهخداحثحاث . [ ] (اِخ ) صاحب دیوان خراج و جند، هشام بن عبدالملک بود پس از عزل اسامةبن یزید. رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 209 شود.
حثحاثلغتنامه دهخداحثحاث . [ ح َ ] (ع ص ) تند. سریع. شتاب . || قرب حثحاث ؛ ای سریع لیس فیه فتور. (منتهی الارب ).
اتحادلغتنامه دهخدااتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) یکی شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یگانگی داشتن . یگانگی کردن : گفت چون ندهی بدین سگ نان زادگفت تا این حد ندارم اتحاد. مولوی .یک رنگی . || یگانگی . || یکدلی . یک جهتی . || موافقت
اتعادلغتنامه دهخدااتعاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) وعده پذیرفتن . وعده فاپذیرفتن . (زوزنی ). با کسی وعده کردن . با یکدیگر وعده نهادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || با هم وعده ٔ بدی کردن . ایعاد.
اتحادلغتنامه دهخدااتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) یکی شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یگانگی داشتن . یگانگی کردن : گفت چون ندهی بدین سگ نان زادگفت تا این حد ندارم اتحاد. مولوی .یک رنگی . || یگانگی . || یکدلی . یک جهتی . || موافقت
اتحاددیکشنری عربی به فارسیفدراسيون , واحد راه پيمايي که تقريبا مساوي 4/2 تا 6/4 ميل است , اتحاديه , پيمان , اتحاد , متحد کردن , هم پيمان شدن , گروه ورزشي , اتحاد واتفاق , يگانگي وحدت , اتصال , پيوستگي , پيوند , وصلت , الحاق , اشتراک منافع
اتحادفرهنگ فارسی عمید۱. یکی شدن؛ یگانگی کردن.۲. یگانگی داشتن؛ یگانگی؛ همدستی.۳. (ریاضی) تساویای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق میکند.
اتحادلغتنامه دهخدااتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) یکی شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یگانگی داشتن . یگانگی کردن : گفت چون ندهی بدین سگ نان زادگفت تا این حد ندارم اتحاد. مولوی .یک رنگی . || یگانگی . || یکدلی . یک جهتی . || موافقت
اتحاددیکشنری عربی به فارسیفدراسيون , واحد راه پيمايي که تقريبا مساوي 4/2 تا 6/4 ميل است , اتحاديه , پيمان , اتحاد , متحد کردن , هم پيمان شدن , گروه ورزشي , اتحاد واتفاق , يگانگي وحدت , اتصال , پيوستگي , پيوند , وصلت , الحاق , اشتراک منافع
اتحادفرهنگ فارسی عمید۱. یکی شدن؛ یگانگی کردن.۲. یگانگی داشتن؛ یگانگی؛ همدستی.۳. (ریاضی) تساویای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق میکند.
خط اتحادtie 3واژههای مصوب فرهنگستانکمانی که دو نت متوالی با نغمهای یکسان را به هم وصل میکند و بر عدم اجرای نت دوم و افزودن دیرش آن به دیرش نت اول دلالت دارد