اترکلغتنامه دهخدااترک . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام رودی در مشرق خزر بطول 500 هزار گزبه ایران که از هزارمسجد سرچشمه گیرد و بسوی مغرب روان گردد و رود سومبار یا سیمبار در قلعه ٔ چات بدو پیوندد و از دریاچه هائی که همین رود پدید آورده بگذردو پس از عبور از قوچان و شیروان
اترکدیکشنری عربی به فارسیواگذار کردن , تسليم کردن , صرفنظرکردن از , ول کردن , ترک , رها کردن , انکار کردن , ترک کردن , چشم پوشيدن , سرزنش يا متهم کردن , چشم پوشيدن از , از قانون مستثني کردن
هترکلغتنامه دهخداهترک . [ هََ رَ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || زمان دشوار سخت . (معجم متن اللغة).
اطرقلغتنامه دهخدااطرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) شتر سُست زانو یا کج ساق . مؤنث : طَرْقاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر سست زانو. (از مهذب الاسماء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
اطیرقلغتنامه دهخدااطیرق . [ اُ طَ رِ ] (ع اِ) نخله ای است حجازی . (ناظم الاطباء). طُرَیق و اطیرق نخله ای است حجازی . (منتهی الارب ). و رجوع به طُرَیق شود.
ماترکلغتنامه دهخداماترک . [ ت َ رَ ] (ع اِ مرکب ) برجای مانده . آنچه مرده بجای ماند. ترکه .مرده ریگ . میراث . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مرده ریگ و میراث و ماترک در ردیف خود شود.
ناترکلغتنامه دهخداناترک . [ ] (اِ) از درختهای جنگلی . در جنگلهای گرمسیری مجاور خلیج فارس و دردریای عمان وجود دارد. (جنگل شناسی ج 2 ص 133 و134).
ترکاترکلغتنامه دهخداترکاترک . [ ت َ ت َ ] (اِ صوت ) صدای برخورد دو چیز سخت . آواز شکستن و ترکیدن چیزی . صداهای موحش چون رعد : جهان پر بانگ و آواز شد و ترکاترک بخاست (تاریخ بیهقی ). و رجوع به تَرَک شود.