هتسللغتنامه دهخداهتسل . [ هَِ س ِ ] (اِخ ) پیر ژول . ادیب و ناشر فرانسوی که به سال 1814 م . در شارتر دیده به جهان گشود. وی پس از انقلاب 1848 دو بار به وزارت رسید. با روزنامه های جمهوری همکاری میکرد و بعد از کودتای <span class
اتصاللغتنامه دهخدااتصال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پیوسته شدن . (زوزنی ). پیوستن .بچیزی پیوستن . پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی . رسیدن . اتحاد. التصاق . ملاصقت . تلاصق : تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال . ناصرخسرو.</p
اتصالدیکشنری عربی به فارسیفراخواني , فراخواننده , ارتباط , مکاتبه , بستگي , اتصال , محل اتصال , تماس , تماس گرفتن , مقاربت , اميزش , مراوده , معامله , داد و ستد , رابطه نامشروع , رابطه , رابط
تناعیلغتنامه دهخداتناعی . [ ت َ ] (ع مص ) خبر کشتگان گفتن تا یکدیگر را برانگیزند بر جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): اتصل خبر هلکه بعشیرته فتناعوه . (اقرب الموارد).