لغتنامه دهخدا
اصمقرار. [ اِ م ِ ] (ع مص ) اصمقرار لبن ؛ سخت ترش شدن شیر.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اصقرار. (قطر المحیط). نیک ترش گردیدن شیر. (ناظم الاطباء). || اصمقرار شمس ؛ برافروخته شدن خورشید. اتقاد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). سخت گرم شدن آفتاب و روز. (منتهی الارب ) (ناظم