اتحمیلغتنامه دهخدااتحمی . [ اَ ح َ می ی ] (ع ص ، اِ) برد یمنی . (مهذب الأسماء).نوعی جامه که بیمن بافتندی . قسمی از چادرهای یمن .
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِ ] (ع مص ) بتهامه درآمدن یا فروکش شدن در آن . (منتهی الارب ). || ناگوار شدن . || ناموافق شمردن هوای شهری : اتهم البلد؛ ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب ) . || رفتن بشتاب و بازایستادن . || بگرمای سخت رفتن .
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی . ازنان . افتراء. کسی را بچیزی تهمت کردن . (تاج المصادر). || تهمت پذیرفتن . بدنام شدن .
چسباندنفرهنگ فارسی عمید۱. وصل کردن و پیوند کردن دو چیز بهوسیلۀ مادهای چسبناک.۲. نسبت دادن اتهامی به کسی.۳. خود را به کسی علاقمند یا وابسته نشان دادن.
رأی دادنلغتنامه دهخدارأی دادن . [ رَءْی ْ دَ ] (مص مرکب ) نظر دادن بانتخاب کسی برای وکالت مجلس و یا سناتوری یا عضویت انجمنی . ابراز نظر درباره ٔ انتخاب شدن کسی بوکالت و یا سناتوری . در اصطلاح سیاسی و عرف انتخابات ، نوشتن نظر خود درباره ٔ انتخاب شدن کسی روی کاغذ و در صندوق خاص انتخابات انداختن .