مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
اتوشهلغتنامه دهخدااتوشه . [ ] (اِخ ) در مؤیدالفضلا بنقل از قنیه ، نام عمه ٔ شاپور یاد شده و در دستور انوشه با نون آمده و ظاهراً این کلمه مصحف اتوسه از اعلام زنان ایران قدیم است .
اتوشوییفرهنگ فارسی عمید۱. شستن و اتو کردن لباس و پارچه بهوسیلۀ ماشینهای مخصوص.۲. (اسم) مکانی که در آن لباسها را شسته و اتو میکشند.
اتوشوییفرهنگ فارسی معین(اُ شُ) [ فر - فا. ] (حامص . اِ.) 1 - کار اتوکشی و شستشوی پارچه و لباس با ماشین . 2 - کارگاهی که در آن اتوکشی و شستشوی ماشین انجام گیرد.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن راهبة. وی طبیب المتقی خلیفه ٔ عباسی بود و نزد او احترام و اکرامی خاص داشت . او بهمراهی بختیشوع و أتوش و ثابت بن سنان بن ثابت ، طبابت المتقی را عهده دار بود. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 235).
اتوشهلغتنامه دهخدااتوشه . [ ] (اِخ ) در مؤیدالفضلا بنقل از قنیه ، نام عمه ٔ شاپور یاد شده و در دستور انوشه با نون آمده و ظاهراً این کلمه مصحف اتوسه از اعلام زنان ایران قدیم است .
اتوشوییفرهنگ فارسی عمید۱. شستن و اتو کردن لباس و پارچه بهوسیلۀ ماشینهای مخصوص.۲. (اسم) مکانی که در آن لباسها را شسته و اتو میکشند.
اتوشوییفرهنگ فارسی معین(اُ شُ) [ فر - فا. ] (حامص . اِ.) 1 - کار اتوکشی و شستشوی پارچه و لباس با ماشین . 2 - کارگاهی که در آن اتوکشی و شستشوی ماشین انجام گیرد.
لاتوشلغتنامه دهخدالاتوش . (اِخ ) هانری دو. نام رمان نویس و شاعر فرانسوی . مولد لاشاتر (1785 -1851 م .).