اثبتلغتنامه دهخدااثبت . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) استوارتر.- امثال : اثبت ُ فی الدّار من الجدار ؛ اخذ من قول الشاعر:کأنه فی الدّار رب ّالدّاراثبت فی الدّار من الجدار. اثبت من اصم ّ رأس ؛ یعنون الجبل .<b
اطبوطلغتنامه دهخدااطبوط. [ اَ ] (ع اِ) بندق هندی معروف به رته . (از مفردات ابن بیطار). اسم بربری رته . (فهرست مخزن الادویه ).اطماط. اطموط. اضموط. رجوع به کلمه های مذکور شود.
اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبَت . مردمان استوارداشته . معتمدان : فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).