اثرگذارeffectorواژههای مصوب فرهنگستانمولکولی که به گیرندههای سطح یاخته متصل میشود و سامانۀ پاسخدهی درونیاختهای را تغییر میدهد
اثرگذارinfluencerواژههای مصوب فرهنگستانهر فرد یا گروه یا سازمان یا رسانهای که بتواند با رفتار یا گفتار خود بر رفتار یا تصمیم دیگران اثر بگذارد
اطلاعات هواشناسی اثرگذارsignificant meteorological information, SIGMET information, SIGMETواژههای مصوب فرهنگستانپیام اخطار هواشناسی برای پدیدههای جوّیای که بر ایمنی عملیات پرواز تأثیر میگذراند و معمولاً دفتر مراقبت هواشناسی آن را حداکثر برای چهار ساعت آینده صادر میکند
وضع هوای اثرگذارsignificant weatherواژههای مصوب فرهنگستانرخداد یا احتمال رخداد پدیدههای جوّی مؤثر بر عملیات پرواز در یک مسیر معین
اختلالتابjam resistantواژههای مصوب فرهنگستانویژگی افزاره یا سامانهای که در برابر اختلال اثرپذیر نیست یا اثرپذیری آن ناچیز است
متاثرفرهنگ مترادف و متضاد۱. افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول ۲. اثرپذیر ۳. تحتتاثیر