اجتناءلغتنامه دهخدااجتناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَنْی . (زوزنی ). میوه چیدن . باز کردن میوه را. بار از درخت باز کردن . چیدن . اقتطاف . قَطف : هرکس بیخ خشک کاشت به اجتنای ثمرتش بهره
بواکیرلغتنامه دهخدابواکیر. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ باکورة، باکور. (اقرب الموارد) : از اجتناء بواکیر تفاصیل حکمت او فرومانند. (تاریخ بیهقی ص 1).
باز کردنلغتنامه دهخداباز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . (ناظم الاطباء). منفرج کردن . فراز کردن . وا کردن . مقابل بستن : آن کس که بر امیر در مرگ باز کردبر خویشتن نگر نتو
inevitableدیکشنری انگلیسی به فارسیاجتناب ناپذیر، بدیهی، حتمی الوقوع، نا گزیر، غیر قابل امتناع، نا چار، چاره نا پذیر