اجخالغتنامه دهخدااجخا. [ اَ ] (ع ص ) نعت از جَخو، بمعنی فراخی پوست و استرخای آن . (منتهی الارب ). مؤنث : جَخواء.
ازخیالغتنامه دهخداازخیا. [ اِ زِ ] (اِخ ) یکی از ملوک یهود (از سال 723 تا 694 ق . م .). وی فلسطینیان را مغلوب ساخت و پایه ٔ بت پرستی را از کشور یهود برانداخت و به رهائی قوم خویش از تحت رقیت آثوریان و نپرداختن باج و خراج کوشید.
اجخارلغتنامه دهخدااجخار. [ اِ ] (ع مص ) فراخ کردن سر چاه : اجخر رأس البئر. (منتهی الارب ). || روان کردن آب را از غیر جای چاه . || پاک نشستن دُبر را. (منتهی الارب ). || بنکاح درآوردن زن گنده شرم را.
اجخارلغتنامه دهخدااجخار. [ اِ ] (ع مص ) فراخ کردن سر چاه : اجخر رأس البئر. (منتهی الارب ). || روان کردن آب را از غیر جای چاه . || پاک نشستن دُبر را. (منتهی الارب ). || بنکاح درآوردن زن گنده شرم را.