ازدجاجلغتنامه دهخداازدجاج . [ اِ دِ ] (ع مص ) ازدجاج حاجب ؛ تمام و تا دنباله ٔ هردو چشم رسیدن ابرو. (منتهی الارب ).
اجتزازلغتنامه دهخدااجتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَزّ. (زوزنی ). بریدن پشم . فریز کردن (موی ). بیرین کردن : اجتزّ الشعر. (منتهی الارب ). || بریدن و درودن . اِجدزاز. یقال : اجتززت الشیح َ و اجدززته ؛ اذاجززته . (منتهی الارب ). || بدرو آمدن کشت .