خطر زمینلرزهseismic hazard, earthquake hazardواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد احتمال جنبش زمین با مؤلفههایی معین براثر زمینلرزه در یک مکان
نقشة خطر زمینلرزهseismic hazard map, earthquake hazard mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که پَربندهای نوع خاصی از مؤلفة جنبش زمین یا دامنة طیف پاسخ را بر اساس تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزه نشان میدهد
تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزهprobabilistic seismic, hazard analysis, PSHA, probabilisticearthquake hazard analysisواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی احتمال افزایش پارامتری از جنبش زمین در طی مدت زمانی معین در ساختگاهی معلوم نیز: ارزیابی احتمالاتی خطر زمینلرزه probabilistic seismic hazard assessment
اجرلغتنامه دهخدااجر. [ اَ ] (ع اِ) پاداش عمل . (منتهی الارب ). پاداش نیک . مزد. اجرت . مزد کار : بدرستی که او ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی ). ج ، آجار، اُجور. || ثواب : چنان دید امیرالمؤمنین ... که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت بسوی بازیافت
اجرلغتنامه دهخدااجر. [ اَ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است در راه قیروان به بونة، پس از جلولاء (بقول ابی عبید) وآن دارای دیوار و پل است و سنگلاخ است و راه آن دشوار و شیرناک است و همواره بادی شدید در آنجا میوزد و از این رو گفته اند: اذا جئت َ اجَرَ فعجّل فان ّ فیه حجراً یبری و أسداً یفری و ریحاً تذر
اجرلغتنامه دهخدااجر. [ اَ ج ُ ] (معرب ، اِ) (معرب آگور) لغتی است در آجر. خشت پخته . (منتهی الارب ). رجوع به آجر شود.
در مهاجرلغتنامه دهخدادر مهاجر. [ دَ رِم ُ ج ِ ] (اِخ ) نام دروازه ٔ قلعه دربند : دربند و سور او بین چل برج آسمانی خیز از در مهاجر تا برج فید بنگر.خاقانی .
تاجرلغتنامه دهخداتاجر. [ ج ِ ] (اِخ ) پیرنیا آرد: پارسیها داریوش را تاجر... خوانند... چه او در هر کاری چانه میزد... (ایران باستان ج 2 ص 1471).
تاجرلغتنامه دهخداتاجر. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) بازرگان . (دهار) (منتهی الارب ). سوداگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عَجوزْ. (منتهی الارب ). رَقاحی ّ. (اقرب الموارد). آنکه خرید و فروش کند برای سود کردن : باد همچون دزد گردد هر سوئی دیباربای بوستان آراسته چون کلبه ٔ تاج