احاکةلغتنامه دهخدااحاکة. [ اِ ک َ ] (ع مص ) احاکه ٔ سیف در...؛ کار کردن شمشیر و جز آن در... کارگر آمدن در.... اثر کردن . (تاج المصادر) (مؤید الفضلاء): مااحاکه السیف ؛ کار نکرد در آن شمشیر. (منتهی الارب ). || اَحاکَتْه ُ الشَفْرَةُ؛ برید آن را نشکرده .
احاقةلغتنامه دهخدااحاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) اِحاقت . احاطه کردن به . || احاق اﷲ بمکرهم ؛ فرودآورد خدای بر آنان مکرشان را : همگنان را به احاقت مکر و اذاقت غدر خویش منکوب و منحوب گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اعاقةلغتنامه دهخدااعاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) سپری شدن : اعوق بی الدابة و الزاد اعاقةً؛ سپری شد. (منتهی الارب ) . رجوع به اعواق شود.
اهوکیواژهنامه آزاداُهوک یا اُهوکی واژه ای است که برای بیان شگفتی یا تحقیر به کار میرود مانند واژۀ زِکی.
کار کردنلغتنامه دهخداکار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فعل . عمل . کدح . سعی . (ترجمان القرآن ). صنع. (دهار)(ترجمان القرآن ). اعتمال . استعمال . عمل کردن : کشتی بانان که اندر رود پرک و اندر رود خشرت کارکنند از آنجا [ از نوجکث ] باشند. (حدود العالم ).به یک نیمه از روز خو