احتراملغتنامه دهخدااحترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حرمت داشتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). بزرگ داشتن . بزرگ داشت . پاس . توقیر. حرمت : او را به اکرام و احترام تمام به هرات آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). پدر او را از هرات بحضرت آوردند و بنظر احترام ملاحظه فرمودن
احترامدیکشنری عربی به فارسیقدر , اعتبار , اقدام , رعايت ارزش , نظر , شهرت , ارجمندشمردن , لا يق دانستن , محترم شمردم , رابطه , نسبت , رجوع , مراجعه , احترام , ملا حظه , احترام گذاشتن به , محترم داشتن , بزرگداشت , بزرگداشتن
احترامفرهنگ فارسی عمید۱. رفتاری که نشاندهندۀ بزرگداشت و گرامی داشتن کسی است.۲. حرمت داشتن؛ گرامی بودن.⟨ احترامات فائقه: احترامات بیشتر و بهتر. Δ معمولاً در ذیل نامهها نوشته میشود.
تحيةدیکشنری عربی به فارسیاحترام , درود , سلا م , سلا م کننده , احترام کننده , تبريک , تبريکات , تهنيت , تعارف , سلا م اول نامه , احترام نظامي , سرلا م کردن , سلا م دادن , تهنيت گفتن
آزرمجوفرهنگ فارسی عمید۱. آزرمخواه؛ باشرم و حیا؛ عفیف.۳. دادگر.۴. آنکه حرمت دیگران را نگه دارد؛ احترامکننده: ◻︎ کسی کاو تو را نیست آزرمجوی / چه جویی چه خواهی از او آبروی (فردوسی: ۷/۵۸۳ حاشیه).
متواضعلغتنامه دهخدامتواضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) فروتن . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). فروتنی کننده ونرم گردنی و زاری نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتنی کننده و نرمی کننده و خواری نماینده . فرمان بردار و فروتن و با خضوع و احترام کننده و باادب و ملایم . (ناظم الاطباء)
احتراملغتنامه دهخدااحترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حرمت داشتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). بزرگ داشتن . بزرگ داشت . پاس . توقیر. حرمت : او را به اکرام و احترام تمام به هرات آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). پدر او را از هرات بحضرت آوردند و بنظر احترام ملاحظه فرمودن
احترامدیکشنری عربی به فارسیقدر , اعتبار , اقدام , رعايت ارزش , نظر , شهرت , ارجمندشمردن , لا يق دانستن , محترم شمردم , رابطه , نسبت , رجوع , مراجعه , احترام , ملا حظه , احترام گذاشتن به , محترم داشتن , بزرگداشت , بزرگداشتن
احترامفرهنگ فارسی عمید۱. رفتاری که نشاندهندۀ بزرگداشت و گرامی داشتن کسی است.۲. حرمت داشتن؛ گرامی بودن.⟨ احترامات فائقه: احترامات بیشتر و بهتر. Δ معمولاً در ذیل نامهها نوشته میشود.
احتراملغتنامه دهخدااحترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حرمت داشتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). بزرگ داشتن . بزرگ داشت . پاس . توقیر. حرمت : او را به اکرام و احترام تمام به هرات آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). پدر او را از هرات بحضرت آوردند و بنظر احترام ملاحظه فرمودن
ذوی الاحتراملغتنامه دهخداذوی الاحترام . [ ذَ وِل ْ اِ ت ِ ] (ع ص مرکب ) صاحبان حرمت : حکام ذوی الاحترام .
هتک احتراملغتنامه دهخداهتک احترام . [ هََ ک ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هتک حرمت شود.