احتفاظلغتنامه دهخدااحتفاظ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اِحتراس . نگه داشتن . (زوزنی ) (مجمل اللغة). نگاه داشتن . (تاج المصادر). || خویشتن داری کردن . (مؤید الفضلاء) (صراح ). || بخشم شدن . (منتهی الارب ). خشم گرفتن . (تاج المصادر). || احتفاظ خود را؛ اختصاص دادن چیزی خویشتن را. (منتهی الارب ).
احتفاظفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نگاه داشتن ، حفظ کردن . 2 - (مص ل .) خویشتن داری کردن .
احتفازلغتنامه دهخدااحتفاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آماده شدن . || برانگیخته شدن . کوشش کردن در رفتن . جنبیدن برای برخاستن . || بر سر دو پای نشستن . || راست نشستن بر سرین . || فراهم آمدن . || خویش را درچیدن . || دامن برچیدن برای کار. (منتهی الارب ).
اعتفاسلغتنامه دهخدااعتفاس .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) کُشتی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مضطرب شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اعتفاصلغتنامه دهخدااعتفاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن از کسی حق خود را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حق را از کسی گرفتن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
اِحْتَفظَ بِـدیکشنری عربی به فارسیرا نگاه داشت , را حفظ کرد , را محفوظ دانست (داشت) , را به خود اختصاص داد
محتفظلغتنامه دهخدامحتفظ. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتفاظ. به خشم شونده . (از منتهی الارب ). خشم انگیز. (ناظم الاطباء). || نگاهدارنده . به خویشتن اختصاص دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || محافظ و نگهبان . || هوشیار. آگاه . بیدار. (ناظم الاطباء).
احتراسلغتنامه دهخدااحتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خود راپاس داشتن . (منتهی الارب ). خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). تحرّس . (زوزنی ). احتفاظ. خویشتن داری : بشرایط تحفّظ و تیقّظ قیام ننمود و ازدقایق احتراز و احتراس غافل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || دزدیدن . (منتهی الارب ).
نگه داشتنلغتنامه دهخدانگه داشتن . [ ن ِ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن . حفظ کردن . حراست کردن . صیانت کردن . احتفاظ. محافظت کردن : تو مر بیژن خرد را در کناربپرور نگه دارش از روزگار. فردوسی .به پیروزی شهریار بزرگ من ایران نگه دا