لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (ع ص ) تیز. (دهار) (ادیب نطنزی ) (نصاب ). چیزی که آن را تیز کرده باشند. (غیاث ). تند. بُرنده . نوک تیز. لب تیز. ذرب . ذربة. نافذ. لب تیز. (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). تیغ تیز. (زمخشری ). تیز : و لشجره [اَی لشجرالأترج ] شوک حدید. (ابن ال