لغتنامه دهخدا
اعجمی . [ اَ ج َ می ی ] (ع ص نسبی ، اِ) یکی ِ اَعجَم . (منتهی الارب ). یک تن اعجم . یک اعجم . (یادداشت بخط مؤلف ). || گنگ . ناتوان از سخن گفتن بزبانی بیگانه نسبت به زبان موضوعی : نشنود نغمه ی ْ پری را آدمی کو بود زاسرار پریان اعجمی . <p cl