لغتنامه دهخدا
کارگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه کار به آسانی و جلدی کند. آنکه کار داند و از عهده ٔ آن بخوبی برآید. کاربر. کافی . قبیل . کاف . (منتهی الارب ). آنکه حاجات مردم را قضا کند. (آنندراج ). وکیل . عامل . احوزی . نیک کارگذار.(منتهی الارب ). لَهم ؛ مرد نیک کارگذار. (منتهی الارب ). شهم