اخترشماریلغتنامه دهخدااخترشماری . [ اَ ت َ ش ُ ] (حامص مرکب ) عمل اخترشمار. || بشب بیدار بودن . شب بیداری . بیخوابی شب .
اخترشمرلغتنامه دهخدااخترشمر. [ اَ ت َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) ستاره شناس . ستاره شمار. منجم . احکامی : خداوندا نداند کرد حکم طالع قدرت اگر خورشیداسطرلاب چرخ اخترشمر گردد.مختاری .
ستاره تابلغتنامه دهخداستاره تاب . [ س ِ رَ ] (اِخ ) نام حکیم منجمی بوده معاصر و شاگرد جمشید و در علم نجوم ، اخترشماری و اخترشناسی مهارت داشته . با تن شناس حکیم که طبیب طبیعی بود مباحثات دارد و در رسالات فرزانگان باستان اندر است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
منجمیلغتنامه دهخدامنجمی . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (حامص ) حالت و شغل منجم . ستاره شناسی . اخترشناسی . اخترشماری و پیشگویی حوادث از حرکت ستارگان و سیارات : چون روی ناوری به سوی آسمان دین کت گفت آن دروغ که کرد آن منجمی . ناصرخسرو.دبیری و ش