اخترکaster, cytaster, kinosphereواژههای مصوب فرهنگستانساختاری ستارهایشکل مرکب از ریزلولهها که در طی تقسیم رشتمانی، میانتن و اخترگوی را احاطه میکند
اخترقدیکشنری عربی به فارسیتراوش کردن , نفوذ کردن , نشر کردن , گذاشتن , در خطوط دشمن نفوذ کردن , نفوذ کردن در , بداخل سرايت کردن , رخنه کردن
اختراقلغتنامه دهخدااختراق . [ اِ ت ِ] (ع مص ) گذشتن . رفتن . || گذشتن باد. || سخت وزیدن باد. بزودی بزیدن باد. (تاج المصادر بیهقی ). بزودی جستن باد. (زوزنی ). || اختراق کذب ؛ بربافتن دروغ را. دروغ گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || دریده شدن و خرقه دوختن .
اخترکالغتنامه دهخدااخترکا. [ اَ ت ِ ] (اِخ ) قاعده ٔ ولایت خارکوف در روسیه ، واقع در 5 درجه و 18 دقیقه عرض شمالی در ناحیه ای حاصلخیز و آن در جوار سه دریاچه و نهر است بهمین نام . سکنه ٔ آن 13946
اخترکنلغتنامه دهخدااخترکن . [ اَ ت َ ک َ ] (نف مرکب ) ازجای کننده ٔ اختر : نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیحون مضاباره ای در زیر ران هامون بر و گردون سپر.سنائی .
اخترکالغتنامه دهخدااخترکا. [ اَ ت ِ ] (اِخ ) قاعده ٔ ولایت خارکوف در روسیه ، واقع در 5 درجه و 18 دقیقه عرض شمالی در ناحیه ای حاصلخیز و آن در جوار سه دریاچه و نهر است بهمین نام . سکنه ٔ آن 13946
اخترکنلغتنامه دهخدااخترکن . [ اَ ت َ ک َ ] (نف مرکب ) ازجای کننده ٔ اختر : نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیحون مضاباره ای در زیر ران هامون بر و گردون سپر.سنائی .