آخذلغتنامه دهخداآخذ. [ خ ِ ](ع ص ) گیرنده . ج ، آخذین . || شتری که بفربهی آغازیده باشد. || اشتری که دندان آن شروع ببرآمدن کرده باشد. || شیر که زبان بگزد از شدت ترشی . || آنکه چشم دردگن دارد.
اختلغتنامه دهخدااخت . [ اُ ] (ع اِ) خواهر. همشیره . || مانند. مثل . قرین : دال اخت الذال . ج ، اخوات . (مهذب الاسماء). || اخت شدن با کسی ؛ در تداول عوام ، با او آرام گرفتن . با او مأنوس شدن . || اخت آمدن با چیزی ؛ متناسب شدن با آن .
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ ] (ع مص ) اتخاذ. قبض . گرفتن . (غیاث ). ستدن . فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). فاگرفتن . (زوزنی ). بازگرفتن . || واجب کردن . || در بدی انداختن و کشتن و بستن و گرفتار کردن کسی را. || اسیر کردن . || بکیفر و پاداش خود رسیدن . || بازداشتن . منع. || دزدیدن و شرح آن در ف
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ خ َ ] (ع مص ) تخمه پیدا کردن از پر خوردن شیر. ناگوارد شدن شترکره از شیر. ناگواری شتربچه از شیر. || دیوانه شدن اشتر. || مبتلا شدن مرد به آشوب چشم یعنی درد چشم و رمد.
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ خ ِ ] (ع ص ) مرد رَمَدرسیده . آشفته چشم . چشم بهم خورده . بدرد چشم دچارشده .
استطلاع الرايدیکشنری عربی به فارسیراي جويي , پهنه , راي , اخذ راي دسته جمعي , تعداد اراء اخذ اراء (معمولا بصورت جمع) , فهرست نامزدهاي انتخاباتي , مراجعه به اراء عمومي , راي دادن يا اوردن , راس کلا ه
pollدیکشنری انگلیسی به فارسینظرسنجی، رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه، رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن، رای دادن یا اوردن
pollsدیکشنری انگلیسی به فارسینظرسنجی ها، رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه، رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن، رای دادن یا اوردن
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ ] (ع مص ) اتخاذ. قبض . گرفتن . (غیاث ). ستدن . فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). فاگرفتن . (زوزنی ). بازگرفتن . || واجب کردن . || در بدی انداختن و کشتن و بستن و گرفتار کردن کسی را. || اسیر کردن . || بکیفر و پاداش خود رسیدن . || بازداشتن . منع. || دزدیدن و شرح آن در ف
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ خ َ ] (ع مص ) تخمه پیدا کردن از پر خوردن شیر. ناگوارد شدن شترکره از شیر. ناگواری شتربچه از شیر. || دیوانه شدن اشتر. || مبتلا شدن مرد به آشوب چشم یعنی درد چشم و رمد.
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ خ ِ ] (ع ص ) مرد رَمَدرسیده . آشفته چشم . چشم بهم خورده . بدرد چشم دچارشده .
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اِ ] (ع اِ) سیرت . روش . رفتار. || خوی . عادت . طبیعت . || داغی که بر پهلوی شتر کنند هنگام خوف بیماری . || مانند. همسر.
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اِ ] (ع اِمص ) گیرائی . (منتهی الارب ). || (مص ) داغ کردن پهلوی شتر از خوف بیماری آن .
نجوم الاخذلغتنامه دهخدانجوم الاخذ. [ ن ُ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) منزل های ماه است ، یا شهاب که بدان مسترقین سمع را میزنند. منازل قمر. (از محیطالمحیط). رجوع به اخذ شود.
نجوم اخذلغتنامه دهخدانجوم اخذ. [ ن ُ م ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به نجوم الاخذ و اخذ شود.
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ ] (ع مص ) اتخاذ. قبض . گرفتن . (غیاث ). ستدن . فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). فاگرفتن . (زوزنی ). بازگرفتن . || واجب کردن . || در بدی انداختن و کشتن و بستن و گرفتار کردن کسی را. || اسیر کردن . || بکیفر و پاداش خود رسیدن . || بازداشتن . منع. || دزدیدن و شرح آن در ف
اخذلغتنامه دهخدااخذ. [ اَ خ َ ] (ع مص ) تخمه پیدا کردن از پر خوردن شیر. ناگوارد شدن شترکره از شیر. ناگواری شتربچه از شیر. || دیوانه شدن اشتر. || مبتلا شدن مرد به آشوب چشم یعنی درد چشم و رمد.