اخثاللغتنامه دهخدااخثال . [ اُ ] (اِخ ) وادیی است بنی اسد را و آنرا ذواخثال گویند و دارای زراعت است و در راه بصره واقع است و ابواحمد عسکری آنرا با حاء مهمله ذکر کرده است . (معجم البلدان ).
اختیاللغتنامه دهخدااختیال . [ اِ ] (ع مص ) گردن کشی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکبر کردن . (مؤید الفضلاء). کبر. خُیلاء. بزرگ منشی . بزرگی کردن . تبختر. || خرامیدن . فیریدن . || خیال نمودن . (مؤید الفضلاء). خیال کردن . (غیاث ).
اختیالفرهنگ فارسی عمید۱. تکبر کردن؛ گردنکشی و بزرگمنشی کردن.۲. خرامیدن و با جاهوجلال راه رفتن.۳. خیال کردن.
اختیالفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تکبر کردن . 2 - خیال کردن . 3 - (اِمص .) گردنکشی ، تبختر.
مخطللغتنامه دهخدامخطل . [ م ُ طِ ] (ع ص ) فحش گوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی ادب در تکلم . (ناظم الاطباء). و رجوع به اخطال شود.