اخويدیکشنری عربی به فارسیبرادرانه , از روي مهرباني , از روي دوستي , دوستانه , برادر وار , اءتلا في , اتحادي
چاخوئیلغتنامه دهخداچاخوئی . (حامص مرکب ) مقنی گری . چاه کنی (لغت چاخوئی با خاء معجمه امروز نیز در کرمان متداول است ): آنچه بعرق جبین و کد یمین در چاخوئی پیدا میکرده اند ایثار می نموده اند. (مزارات کرمان ص 114).
اخویلغتنامه دهخدااخوی . [ اَ خ َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به أخ و اخت . و اینکه عوام فارسی زبانان آنرا بمعنی برادر گویند غلط است چنانکه ابوی بمعنی پدر.
اخویلغتنامه دهخدااخوی . [ اَ خ َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به أخ و اخت . و اینکه عوام فارسی زبانان آنرا بمعنی برادر گویند غلط است چنانکه ابوی بمعنی پدر.
اخوینلغتنامه دهخدااخوین . [ ] (اِخ ) محمدبن قاسم ملقب بمحیی الدین متوفی بسال 904 هَ . ق . او راست : حاشیه ای بر حاشیه ٔ سیدشریف بر تجرید و رسالة فی الزندیق موسومة بالسیف المشهور. و رجوع به محمدبن قاسم شود.