حدامةلغتنامه دهخداحدامة. [ ح َدْ دا م ِ ] (اِخ ) یازده فرسنگی مشرق فلاحیه ٔ شادگان در خوزستان . رجوع به هدامه شود.
هدامهلغتنامه دهخداهدامه . [ هََ دْ دا م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 49 هزارگزی شمال خاوری شادگان و کنار راه اتومبیل رو خلف آباد به شادگان و در ساحل جنوبی رودخانه ٔ کارون . ناحیه ای است واقع در دشت گرمسیر و دارای <span
ادامهلغتنامه دهخداادامه . [ اِ م َ ] (ع مص ) اِدامة. اِدامت . همیشه داشتن . پیوسته گردانیدن . (مجمل اللغة). پیوستگی . دایم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه . (تاریخ بیهقی ص 217). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را
ادامةلغتنامه دهخداادامة. [ اِ م َ ] (اِخ ) شهریست دارای سور از شهرهای نفتالی بین کنادة و رامة و ظاهراً در شمال غربی بحرالجلیل واقع بوده است و اثری از آن تاکنون بدست نیامده است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
ایدامةلغتنامه دهخداایدامة. [ م َ ] (ع اِ) (از «ادم ») زمین سخت بی سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نوسنگی معتدل نخستینFirst Temporate Neolithicواژههای مصوب فرهنگستاندیرینترین فرهنگهای کشاورزی در ناحیۀ معتدل اروپا و گاه دیگر نواحی که از حدود 5400 تا 4500 ق.م ادامه یافت
دورۀ آشور کهنOld Assyrian periodواژههای مصوب فرهنگستاندورهای در تاریخ پادشاهی آشور در شمال میانرودان که در حدود 2000 ق.م آغاز شد و تا برافتادن سلطۀ امپراتوری میتانی در 1328 ق.م ادامه یافت
تولیهلغتنامه دهخداتولیه . [ ی ِ ] (اِخ ) حقوق دان فرانسوی (1752-1835 م .) است که در دُل تولد یافت . اثر مشهور او رساله ای در باب حقوق مدنی است که به وسیله ٔ دوورژیه ادامه یافت . (از لاروس ).
ادامهلغتنامه دهخداادامه . [ اِ م َ ] (ع مص ) اِدامة. اِدامت . همیشه داشتن . پیوسته گردانیدن . (مجمل اللغة). پیوستگی . دایم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه . (تاریخ بیهقی ص 217). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را
بادامهلغتنامه دهخدابادامه . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) پیله ٔ ابریشم را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث ). فیلق . بادامچه : ای که ترا به ز خشن جا
ادامهلغتنامه دهخداادامه . [ اِ م َ ] (ع مص ) اِدامة. اِدامت . همیشه داشتن . پیوسته گردانیدن . (مجمل اللغة). پیوستگی . دایم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : یدیم اﷲ نعمته علیه . (تاریخ بیهقی ص 217). ادام اﷲ بقاه ؛ خدای زیست او را
بادامهفرهنگ فارسی عمید۱. پیلۀ ابریشم.۲. هرچه شبیه مغز بادام باشد، مانندِ نگین انگشتری.۳. خال گوشتی درشت که در پوست بدن پیدا شود.۴. رقعه؛ پینه.۵. (تصوف) جامۀ درویشان که از تکههای رنگارنگ دوخته میشد.