یادبادلغتنامه دهخدایادباد. (اِ مرکب ) به یاد. یادبود. یادکرد. ذکر. و مجازاً شادی ِ سلامت : گویم آنگاه بیارید یکی داروی خواب یادباد ملکی ذوحسبی ذونسبی . منوچهری . || (فعل دعایی مرکب ) و در این شعر فردوسی «بلند باد»، «پرآوازه باد»، «مذ
اضباثلغتنامه دهخدااضباث . [ اَ ] (ع اِ) قبضات . واحد آن ضَبْثة است . (از اقرب الموارد). رجوع به ضبثة شود. قبضه ها، و فیه حدیث : اوحی لداود قل لبنی اسرائیل لایدعونی و الخطایا بین اضباثهم ؛ ای قبضاتهم ؛ ای محتقبون للأوزار غیر مقلوعین عنها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). چنگالها. کفهای دستها.<br
اسکلغتنامه دهخدااسک . [ اُ ] (اِخ ) یا اُپیک . یکی از اقوام بسیار قدیم ایتالیا. اینان در خطّه ٔ کامپانیا اقامت داشتند و زبانشان هم با زبان لاتن و هم با زبان اتروسک تفاوت داشته و نظر بتحقیقات زبان شناسان با زبان ایلیریا یعنی آرناؤدی باستانی مشابهت داشته و ازاین رو باید گفت که اینان از پلاسج
اویغورلغتنامه دهخدااویغور. [ اُ ] (اِخ ) یکی از اقوام ترک وتاتار است و در قرن پنجم میلادی از آسیا بقطعه ٔ اروپا تجاوز نمودند. در جهات شمال شرقی اروپا موجب خونریزی و ویرانی فراوانی گردیدند و تواریخ قرون وسطی شدت خونخواری اینان را بشکل موحشی روایت میکنند تا حدی که خوردن اطفال را به آنها منسوب میس
ایرانیلغتنامه دهخداایرانی .(ص نسبی ، اِ) هر چیز که وابسته به ایران باشد. اهل ایران . تابع ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : از ایرانیان بد تهم کینه خواه دلیر و ستنبه بهر کینه گاه . فردوسی .هنر نزد ایرانیان است و بس ندارند شیر ژیان را