یادبادلغتنامه دهخدایادباد. (اِ مرکب ) به یاد. یادبود. یادکرد. ذکر. و مجازاً شادی ِ سلامت : گویم آنگاه بیارید یکی داروی خواب یادباد ملکی ذوحسبی ذونسبی . منوچهری . || (فعل دعایی مرکب ) و در این شعر فردوسی «بلند باد»، «پرآوازه باد»، «مذ
اضباثلغتنامه دهخدااضباث . [ اَ ] (ع اِ) قبضات . واحد آن ضَبْثة است . (از اقرب الموارد). رجوع به ضبثة شود. قبضه ها، و فیه حدیث : اوحی لداود قل لبنی اسرائیل لایدعونی و الخطایا بین اضباثهم ؛ ای قبضاتهم ؛ ای محتقبون للأوزار غیر مقلوعین عنها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). چنگالها. کفهای دستها.<br
کلاسيکيدیکشنری عربی به فارسیمطابق بهترين نمونه , ادبيات باستاني يونان و روم , باستاني , مربوط به نويسندگان قديم لا تين ويونان , رده اي , کلا سيک
ادبیاتفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) مجموعه آثار مکتوب منظوم یا منثور که بیانگر عواطف است.۲. علومی که مربوط به ادب باشد و دربارۀ مسائل ادبی گفتگو کند.
ادبیاتفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) مجموعه آثار مکتوب منظوم یا منثور که بیانگر عواطف است.۲. علومی که مربوط به ادب باشد و دربارۀ مسائل ادبی گفتگو کند.