ادراقلغتنامه دهخداادراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقه . سپرها. (منتهی الارب ). سپرهائی که از چرم استوار و مضبوط تیار سازند. (آنندراج ).
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و دمنه ) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه
اذراقلغتنامه دهخدااذراق . [ اِ ] (ع مص ) ذرق افکندن مرغ . فضله افکندن طیر. سرگین افکندن مرغ . (منتهی الارب ). || اذراق ارض ؛ اسپست یعنی حندقوق و ذرق ، رویانیدن زمین . یونجه رویانیدن زمین .
استنباطفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بیرون آوردن چیزی . 2 - (اِمص .) ادراک و دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی .
مدرکیتلغتنامه دهخدامدرکیت . [ م ُ رِ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ذهن و قوه ٔادراک و دریافت . (ناظم الاطباء). رجوع به مدرک شود.
gripدیکشنری انگلیسی به فارسیگرفتن، گریپ، چنگ، نهر کوچک، چنگ زنی، نزله وبایی نای، ادراک و دریافت، انفلوانزا، نهر کندن، چسبیدن به، محکم گرفتن، نیروی گرفتن
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و دمنه ) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه
ادراکفرهنگ فارسی عمید۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن.۲. (اسم) قوۀ درک و فهم.۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن.۴. [قدیمی] برداشت محصول.
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و دمنه ) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه
ادراکفرهنگ فارسی عمید۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن.۲. (اسم) قوۀ درک و فهم.۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن.۴. [قدیمی] برداشت محصول.
خطای ادراکillusionواژههای مصوب فرهنگستانادراک نادرستی که براثر تفسیر غلط محرکهای حسی پدید آید متـ . کژیافت