لغتنامه دهخدا
ادفق . [ اَ ف َ ] (ع ص ) کج . || مرد خم گرفته از پیری و اندوه . کوژ. || آنک دندانش بیرون نشسته بود از دهن . (تاج المصادر بیهقی ). شتر دندان بیرون آمده . || شتری که آرنج وی از هر دو پهلوی او جدا باشد. || سیر ادفق ؛ رفتن بشتاب . || هلال برابر و سپید غیرمایل بطرفی . (منتهی الارب