لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اکثام . ازهاق . ازلام .-