ارتخملغتنامه دهخداارتخم . [ اَ ت ُ ] (اِخ ) داماد داریوش ، رئیس فریگیان ارامنه . (ایران باستان ص 735).
چهارتخملغتنامه دهخداچهارتخم . [ چ َ / چ ِ ت ُ ] (اِ مرکب ) چهارگونه تخم و دانه . رجوع به چهارتخمه شود.
چهارتخمفرهنگ فارسی عمیدجوشاندۀ دارویی مرکب از بارهنگ، بهدانه، سپستان و قدومه که برای تسکین سرفه و درد سینه مفید است.
چهارتخمفرهنگ فارسی معین( ~. تُ) (اِمر.) = چهارتخمه . چارتخم : مخلوط دانه های قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان است که جوشاندة آن ها به دلیل داشتن لعاب فراوان به عنوان ملین و نرم کنندة سینه و خلط آور در امراض ریه مصرف می شود.