خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارتش
/'arteš/
معنی
۱. مجموع نیروهای نظامی یک کشور.
۲. بخشی از نیروی نظامی بعضی از کشورها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند، لشکر، نظام
دیکشنری
army
-
جستوجوی دقیق
-
ارتش
واژگان مترادف و متضاد
جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند، لشکر، نظام
-
ارتش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) 'arteš ۱. مجموع نیروهای نظامی یک کشور.۲. بخشی از نیروی نظامی بعضی از کشورها.
-
army
ارتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سازمان نظامی کل یک کشور
-
ارتش
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ) (اِ.) نیروهای نظامی یک کشور.
-
ارتش
لغتنامه دهخدا
ارتش . [ اَ ت ِ ] (اِ) لغتی که در این ایام به مجموع سپاهیان مملکت داده اند . رجوع به ارتشتار و ارتیشدار شود.
-
ارتش
لغتنامه دهخدا
ارتش . [ اَت َ ] (اِخ ) رودیست در جنوب کیماک . (حدود العالم ).
-
ارتش
دیکشنری فارسی به عربی
جيش
-
واژههای مشابه
-
ستاد آرتش
لغتنامه دهخدا
ستاد آرتش . [ س ِ دِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا ارکان حرب . کل قشون .عبارت از تشکیلات نظامی مملکتی که امور سوق الجیشی و تعبیةالجیشی و تدارکات آرتشی را فراهم میسازد. تشکیلات ستاد آرتش (تا قبل از بهمن 1357) شامل پنج اداره بترتیب زیر بوده است : ا...
-
ارتش سالاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (سیاسی) 'artešsālāri حکومتی که در آن نظامیان قدرت را در دست دارند؛ میلیتارسم.
-
stratocracy
ارتشسالاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی سیاسی که در آن نیروهای مسلح به مدت طولانی زمام حکومت را در دست دارند و این امر به یک سنت سیاسی تبدیل شده است
-
تخشائی ارتش
لغتنامه دهخدا
تخشائی ارتش . [ ت ُ ی ِ اَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرهنگستان این کلمه را بجای «صناعت ارتش » پذیرفته است .
-
افسر ارتش
دیکشنری فارسی به عربی
شرطي
-
ستاد ارتش
دیکشنری فارسی به عربی
موظفون
-
تیپ ارتش
واژهنامه آزاد
بریگاد.