ارتداعلغتنامه دهخداارتداع . [ اِ ت ِ ](ع مص ) آلوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آلوده شدن بچیزی . (منتهی الارب ). || وازده شدن از کاری . (زوزنی ). از کاری بازایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . || برگردیدن . (منتهی الارب ). || بازداشته شدن (از کاری ). || اثر گرفتن از رنگ و بوی
ارتضاعلغتنامه دهخداارتضاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شیر خوردن . (مؤید الفضلاء). || شیر مکیدن . رِضاع . (زوزنی ). شیر خود را خود مکیدن . (منتهی الارب ). شیر خود خوردن . (تاج المصادر بیهقی ): ارتضعت العنز؛ اذا شربت لبن نفسها.
رصافیلغتنامه دهخدارصافی . [ رُ فی ی ] (اِخ ) معروف به افندی . شاعر بغدادی . او راست :1- دفع الهجنة فی ارتضاح اللکنة2- دیوان رصافی ، معروف به رصافیات ، که بر چهار باب تقسیم شده : الف - فی الکونیات ب - فی الاجتماعیات ج -