ارتیقلغتنامه دهخداارتیق . [ اُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: بضم و چنانکه از افواه اهل حلب شنیدم بفتح و آن کوره ایست از اعمال حلب در جهت قبلة. (معجم البلدان ).
آرتقلغتنامه دهخداآرتق . [ ت ِ ] (اِخ ) نام ایستگاهی در حدود ایران و روس که از آب گلریز آبیاری می شود.
هرتکلغتنامه دهخداهرتک . [ ] (اِخ ) دهی است در چهار فرسخی میان جنوب و مشرق بستک فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ). در مآخذ جغرافیایی کنونی نام این ده دیده نشده است .
ارتقلغتنامه دهخداارتق . [ اُ ت ُ ] (اِخ ) ابن اکسب یا اکسک جدّ ملوک ارتقیة. وی مردی از ترکمانان بود و بر حلوان و جبل مسلط شد و آنگاه که از فخرالدوله ابی نصر محمدبن جهیر بازبرید، از ترس محمدبن ملکشاه در سال 448 یا 499هَ . ق .
عناذانلغتنامه دهخداعناذان . [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای قنسرین ، از کوره ٔ اُرتیق ، از عواصم . و آن نامی است اعجمی و ریشه ٔ عربی ندارد. (از معجم البلدان ).