ارجمندیلغتنامه دهخداارجمندی . [ اَ م َ] (حامص مرکب ) گرانبهائی . || عزّ. عِزّت . (زوزنی ). عزازت . ذوآبة. (منتهی الارب ). مقابل ِ ذُل ّ و ذلّت و خواری : هو فی عِز و مَنعة؛ یعنی او در ارجمندی است و با خود حمایت کنندگان و پشتی دهندگان دارد. هو فی عِز مَنیع؛ او در عزّت و ارجمندی است . اخسن الرجل ؛
ارجمندیلغتنامه دهخداارجمندی . [ اَ م َ] (حامص مرکب ) گرانبهائی . || عزّ. عِزّت . (زوزنی ). عزازت . ذوآبة. (منتهی الارب ). مقابل ِ ذُل ّ و ذلّت و خواری : هو فی عِز و مَنعة؛ یعنی او در ارجمندی است و با خود حمایت کنندگان و پشتی دهندگان دارد. هو فی عِز مَنیع؛ او در عزّت و ارجمندی است . اخسن الرجل ؛
عزالدولةلغتنامه دهخداعزالدولة. [ ع ِزْ زُدْ دَ ل َ ] (ع اِ مرکب ) ارجمندی دولت . آنچه یا آنکه سبب ارجمندی و عزت دولت است ، و آن از القاب اشخاص بوده است .