پهریختهلغتنامه دهخداپهریخته . [ پ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پرهیخته . مؤدب . فرهخته : هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریخته بودند. (مقدمه ٔ ارداویرافنامه ترجمه ٔ قدیم چ معین در کتاب یادنامه ٔ پورداود ص 208). ر
ارختهلغتنامه دهخداارخته . [ اَ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مطلق رخت . (فرهنگ دیوان نظام ) : و او را زیر دیواری کرده بنه و ارخته اش را غارت کردند. (ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی ). چون از ضبط مجموع اسباب و ارخته ٔ او بپرداختند. (ظفرنامه ٔ شرف الد
ارختهلغتنامه دهخداارخته . [ اَ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مطلق رخت . (فرهنگ دیوان نظام ) : و او را زیر دیواری کرده بنه و ارخته اش را غارت کردند. (ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی ). چون از ضبط مجموع اسباب و ارخته ٔ او بپرداختند. (ظفرنامه ٔ شرف الد
ارختهلغتنامه دهخداارخته . [ اَ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مطلق رخت . (فرهنگ دیوان نظام ) : و او را زیر دیواری کرده بنه و ارخته اش را غارت کردند. (ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی ). چون از ضبط مجموع اسباب و ارخته ٔ او بپرداختند. (ظفرنامه ٔ شرف الد