ارخسلغتنامه دهخداارخس . [ اُ خ ِ ] (یونانی ، اِ) بیونانی خصی الکلب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارخص . ارخیس .
ارخسلغتنامه دهخداارخس . [ اُ رُ ] (اِخ ) اسم قریه ای است از ناحیه ٔ شاوذار از نواحی سمرقند، مجاور جبال ، بین آن و سمرقند چهار فرسنگ مسافت است . (معجم البلدان ). رُخس .
گهرخیزلغتنامه دهخداگهرخیز. [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرخیز. که گهر از آن خیزد. که ازآن گهر برآید و به دست آید. رجوع به گوهرخیز شود.
آارخیسلغتنامه دهخداآارخیس . [ اَ ] (اِ) آرخیس . آرغیس . اَرغیس . پوست ریشه ٔ امبرباریس یعنی زرشک و در دمشق و مصر آن را عودالریح خوانند.
ارخصلغتنامه دهخداارخص . [ اَ خ َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رخیص . ارزانتر.- امثال : ارخص من التراب . ارخص من التمر بالبصرة . ارخص من الزبل . ارخص من قاضی مُن
ارخصلغتنامه دهخداارخص .[ اُ خ ِ ] (یونانی ، اِ) بیونانی خصی الکلب است . (فهرست مخزن الادویه ). ارخس .
ارخسیلغتنامه دهخداارخسی . [ اُ رُ / رَ ] (ص نسبی )منسوبست به ارخس یکی از قرای سمرقند و در نسبت رخسی نیز گویند و بدان منسوب است عباس بن عبداﷲ الارخسی (یا رخسی ). رجوع به معجم البلدان و انساب سمعانی شود.
ارخاسلغتنامه دهخداارخاس . [ اِ ] (ع مص ) ارزان کردن . (منتهی الارب ). اِرخاص : ارخس السعر؛ ارزان کرد نرخ را.
ارخصلغتنامه دهخداارخص .[ اُ خ ِ ] (یونانی ، اِ) بیونانی خصی الکلب است . (فهرست مخزن الادویه ). ارخس .
ارخسیلغتنامه دهخداارخسی . [ اُ رُ / رَ ] (ص نسبی )منسوبست به ارخس یکی از قرای سمرقند و در نسبت رخسی نیز گویند و بدان منسوب است عباس بن عبداﷲ الارخسی (یا رخسی ). رجوع به معجم البلدان و انساب سمعانی شود.
فارخسلغتنامه دهخدافارخس . [ خ ُ ] (اِخ ) یکی از همدرسان ابقراط و از جمله شاگردان سه گانه ٔ اسقلبیوس . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 93 شود.
پلوتارخسلغتنامه دهخداپلوتارخس . [ پْلو / پ ِ خ ُ ] (اِخ ) فلوطرخس پلوتارک . مورخ یونانی که تقریباً بین 50 تا 120م . می زیست . او علوم وقت را در آتن بیاموخت و پیرو فلسفه ٔ افلاطون گردید. بعد به مس
طیمارخسلغتنامه دهخداطیمارخس . [ خ ُ ] (اِخ ) یک تن از اوصیاء ارسطاطالیس . (عیون الانباء ج 1 ص 60) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 38).