ارزان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ان کردن، توی سَر مال زدن دور ریختن، بهمال خود آتش زدن، آب کردن، چوب حراج زدن، فروختن
ارخاسلغتنامه دهخداارخاس . [ اِ ] (ع مص ) ارزان کردن . (منتهی الارب ). اِرخاص : ارخس السعر؛ ارزان کرد نرخ را.
ارزانلغتنامه دهخداارزان . [ اَ ] (نف / ص ) آنچه ارزنده باشد ببهای وقت . (رشیدی ). چیزی که به قیمتش می ارزد. ارزش دار. که ارزد. || کم بها. رخیص . مقابل گران . (مؤید الفضلاء). مقا
چراغ روشن کردنلغتنامه دهخداچراغ روشن کردن . [ چ َ / چ ِرَ / رُو ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چراغ افروختن و برکردن و گرفتن و سوختن . (آنندراج ). چراغ برافروختن . گیراندن چراغ . فروزان ساختن چر
ارخاصلغتنامه دهخداارخاص . [ اِ ] (ع مص ) رخصت کردن . اذن دادن . اجازه دادن . روا شمردن . دستوری دادن . || ارزان گردانیدن . (منتهی الارب ). ارزان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ارخا