ارزش ذاتیintrinsic valueواژههای مصوب فرهنگستانارزش واقعی یک شرکت یا دارایی که ممکن است شامل داراییهای ملموس و غیرملموس باشد
ارجیشلغتنامه دهخداارجیش . [ اَ ] (اِخ ) ارجیس . نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیه ٔ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان
ارجزلغتنامه دهخداارجز. [ اَ ج َ ] (ع ص ) شتر که بیماری رَجز دارد. مبتلا به بیماری سرین (شتر). اشتری که در برخاستن رانهاش بلرزد. (مهذب الاسماء). آن اشتر که پایش می لرزد در وقت برخاستن . (تاج المصادر بیهقی ).آن شتری که پایش میلرزد در وقت برخاستن . (زوزنی ).
ارجزلغتنامه دهخداارجز. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از راجز. راجزتر. اشعر: قال ابونخیلة و انا ارجزالعرب . (تاریخ ابن عساکر).
ارجیشلغتنامه دهخداارجیش . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در رومانی (فلاخ ) یا افلاق و بغدان بر کنار نهر ارجیش ، در مسافت 133 هزارگزی شمال غربی بخارست و آن کرسی قضاء در لواء افلاق کبری است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ). و نام دیگر آن ارژزو باشد و سکنه ٔ آن قریب <span class="
ارجیشلغتنامه دهخداارجیش . [ اَ ] (اِخ ) (نهر...) نهریست به رومانی ، که از آلپ های ترانسیلوانی سرچشمه گیرد و در زیرتورتوکِه ، پس از طی 240 هزار گز به دانوب پیوندد.
بوممحوریecocentrismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جهانبینی که براساس آن همۀ طبیعت دارای ارزش ذاتی است و تأکید آن نه بر انسان که بر طبیعت است متـ . زیستمحوری biocentrism
حراج ارزشمشترکcommon value auctionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حراج که در آن، علیرغم برابر بودن ارزش ذاتی موضوع حراج برای همه، شرکتکنندگان بهدلیل نابرابری اطلاعات، ارزشگذاریهای متفاوتی دارند
ریاضیات محضpure mathematicsواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از علم ریاضیات که به مطالعه و بررسی اصول حاکم بر ریاضیات، باتوجهبه ارزش ذاتی آنها، میپردازد، بیآنکه به کاربرد و فایدۀ مستقیم آنها نظر داشته باشد
ارزش غیرذاتیextrinsic valueواژههای مصوب فرهنگستان1. تفاوت میان قیمت بازاری یک قرارداد اختیار (option) و ارزش ذاتی آن 2. بخشی از ارزش کالا که با عوامل بیرونی به آن اختصاص داده میشود
بُتانگاری کالاcommodity fetishismواژههای مصوب فرهنگستاندر نقد مارکس از اقتصاد سیاسی، درک روابط اقتصادی تولید بهمثابة روابط میان مردم نیست بلکه بهمثابة روابط میان پول و کالاهایی است که در بازار مبادله میشود؛ به این ترتیب، جنبههای ذهنی و انتزاعی ارزش اقتصادی به اشیای واقعی و عینی بدل میشوند که مردم برای آنها ارزش ذاتی قائلاند
ارزشلغتنامه دهخداارزش . [ اَ زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از ارزیدن . عمل ارزیدن . || قیمت . بها. (آنندراج ). ارز. ارج . آمرغ . || قدر. || برازندگی . شایستگی . زیبندگی . قابلیت . استحقاق . || اعتبار یک سند یا متاع . پولی که در سند نوشته شده .
ارزشفرهنگ فارسی عمید۱. بها؛ قیمت.۲. اهمیت.۳. شایستگی.۴. (اسم) (جامعهشناسی) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی.۵. (اسم) قدر؛ مرتبه.
ارزشدیکشنری فارسی به انگلیسیaccount, margin, merit, price, quality, rate, valuation, value, weight, worth
ارزشلغتنامه دهخداارزش . [ اَ زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از ارزیدن . عمل ارزیدن . || قیمت . بها. (آنندراج ). ارز. ارج . آمرغ . || قدر. || برازندگی . شایستگی . زیبندگی . قابلیت . استحقاق . || اعتبار یک سند یا متاع . پولی که در سند نوشته شده .
ارزشفرهنگ فارسی عمید۱. بها؛ قیمت.۲. اهمیت.۳. شایستگی.۴. (اسم) (جامعهشناسی) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی.۵. (اسم) قدر؛ مرتبه.
تابع ارزشtruth functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که ارزش یک گزارة مرکب را برحسب ارزش گزارههای سازای (constituent) آن، بدون در نظر گرفتن معنی آنها، مشخص میکند
تابع ارزشvalue functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که مقدار آن با ارزش تنزیلشدة فعلی متغیرهای انتخابشده، بر حسب مصرف و مطلوبیت، تعیین میشود