ارجیشلغتنامه دهخداارجیش . [ اَ ] (اِخ ) ارجیس . نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیه ٔ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان
ارجزلغتنامه دهخداارجز. [ اَ ج َ ] (ع ص ) شتر که بیماری رَجز دارد. مبتلا به بیماری سرین (شتر). اشتری که در برخاستن رانهاش بلرزد. (مهذب الاسماء). آن اشتر که پایش می لرزد در وقت برخاستن . (تاج المصادر بیهقی ).آن شتری که پایش میلرزد در وقت برخاستن . (زوزنی ).
ارجزلغتنامه دهخداارجز. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از راجز. راجزتر. اشعر: قال ابونخیلة و انا ارجزالعرب . (تاریخ ابن عساکر).
ارجیشلغتنامه دهخداارجیش . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در رومانی (فلاخ ) یا افلاق و بغدان بر کنار نهر ارجیش ، در مسافت 133 هزارگزی شمال غربی بخارست و آن کرسی قضاء در لواء افلاق کبری است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ). و نام دیگر آن ارژزو باشد و سکنه ٔ آن قریب <span class="
ارجیشلغتنامه دهخداارجیش . [ اَ ] (اِخ ) (نهر...) نهریست به رومانی ، که از آلپ های ترانسیلوانی سرچشمه گیرد و در زیرتورتوکِه ، پس از طی 240 هزار گز به دانوب پیوندد.
نیهیلیسمفرهنگ فارسی عمیدمکتبی که در قرن نوزدهم با هدف از بین بردن ارزشهای اخلاقی و شئون اجتماعی در اروپا به وجود آمد؛ هیچانگاری.
ارزشهای خانوادگیfamily valuesواژههای مصوب فرهنگستانارزشهای اخلاقی و اجتماعی حاکم بر خانواده که نوعاً شامل انضباط و احترام به بزرگتر و پرهیز از بیبندوباری جنسی است
تفریحاتفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (مص . اِ.) جِ تفریح . ؛ ~سالم تفریحی که به سلامت شخص یا ارزش های اخلاقی جامعه زیان نرساند.
اختلال هویتidentity disorderواژههای مصوب فرهنگستانآشفتگی مزمنی که عموماً در اواخر نوجوانی روی میدهد و در آن فرد دچار عدم قطعیت و تنش ناشی از مسائلی چون انتخاب اهداف درازمدت و انتخاب شغل و ارزشهای اخلاقی و رفتار و جهتگیری جنسی میشود
شرففرهنگ نامها(تلفظ: šaraf) (عربی) حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزش های اخلاقی بوجود میآید ، بزرگواری ، افتخاری که از امری نصیب شخص میشود ؛ برتری ؛ (در احکام نجوم) محل یک سیاره در منطقه البروج که سیاره در آن محل تأثیری قوی دارد .
ارزشلغتنامه دهخداارزش . [ اَ زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از ارزیدن . عمل ارزیدن . || قیمت . بها. (آنندراج ). ارز. ارج . آمرغ . || قدر. || برازندگی . شایستگی . زیبندگی . قابلیت . استحقاق . || اعتبار یک سند یا متاع . پولی که در سند نوشته شده .
ارزشفرهنگ فارسی عمید۱. بها؛ قیمت.۲. اهمیت.۳. شایستگی.۴. (اسم) (جامعهشناسی) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی.۵. (اسم) قدر؛ مرتبه.
ارزشدیکشنری فارسی به انگلیسیaccount, margin, merit, price, quality, rate, valuation, value, weight, worth
ارزشلغتنامه دهخداارزش . [ اَ زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از ارزیدن . عمل ارزیدن . || قیمت . بها. (آنندراج ). ارز. ارج . آمرغ . || قدر. || برازندگی . شایستگی . زیبندگی . قابلیت . استحقاق . || اعتبار یک سند یا متاع . پولی که در سند نوشته شده .
ارزشفرهنگ فارسی عمید۱. بها؛ قیمت.۲. اهمیت.۳. شایستگی.۴. (اسم) (جامعهشناسی) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی.۵. (اسم) قدر؛ مرتبه.
تابع ارزشtruth functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که ارزش یک گزارة مرکب را برحسب ارزش گزارههای سازای (constituent) آن، بدون در نظر گرفتن معنی آنها، مشخص میکند
تابع ارزشvalue functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که مقدار آن با ارزش تنزیلشدة فعلی متغیرهای انتخابشده، بر حسب مصرف و مطلوبیت، تعیین میشود