ارساءلغتنامه دهخداارساء. [ اِ ] (ع مص ) ایستادن بر جای . استوار شدن . (منتهی الأرب ). || استوار کردن : و الجبال ارسیها (قرآن 32/79)؛ و کوهها را استوار کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج <span class="hl"
شیپوریانAraceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ قاشقواشسانان با گلهای تکجنسی یا بهندرت نرماده که در سنبلهای متراکم آرایش یافتهاند و برگهای درشت به نام چمچه آنها را در بر گرفته است
حرشالغتنامه دهخداحرشا. [ ](اِخ ) یکی از اجداد کسانی که به بابل مراجعت نمودند. (عزرا 2:52 نحمیا 7:54) (قاموس کتاب مقدس ص 315
حرشالغتنامه دهخداحرشا. [ ح َ ] (ع اِ) حَرثا (با ثاء مثلثة). حَرشاء. حرشانه . خردل بری . قجی . نباتیست همچون سپندان . (مهذب الاسماء). خردل البر. حریشه . ظفرقطورا. نبات شعری ینبت فی الارض الحرشاء الجبلیة. (ابن البیطار). ایهقان . جرجیر بری .
حرشاءلغتنامه دهخداحرشاء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اَحْرَش . مار درشت پوست . (مهذب الاسماء). || ارضین حرشاء؛ زمینهای درشت . زمینهای سنگلاخ و ناهموار.
مُرْسَاهَافرهنگ واژگان قرآنلنگر انداختنش ( مصدر ميمي - از باب افعال - و به معناي ارساء است ، و ارساء به معناي متوقف کردن و ثابت نگه داشتن کشتي است ، و اين کلمه در جاي ديگر قرآن آمده ، آنجا که فرموده : و الجبال أرساها : کوهها را استوار نمود )
مرسیلغتنامه دهخدامرسی . [ م ُ سا ] (ع ص ، اِ) اسم مفعول است از مصدر ارساء. رجوع به ارساء در ردیف خود شود.- مرسی المزاد ؛ عقد قرارداد مزایده بر کسی که برنده شده و بالاترین بها را پیشنهاد کرده است .|| (مص ) برجای بداشتن . (دهار).